علیعلی، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

نی نی های ناز من وبابایی

گوشواره آیدا جون

امروز یهو تصمیم گرفتیم منو بابایی آیدا جونو ببریم گوششو سوراخ کنیم البته برخلاف میل درونی من... آیدا جونو بردیم درمانگاه امام حسین و گوششو سوراخ کردیم..اخه هر کی آیدا جونو میدید میپرسید دختره یا پسر؟چرا گوشواره نداره.؟خوشبختانه تا اومدیم گوشوارشو بخریم طلا گرون شد .البته بزودی میخریمش .. ...
12 اسفند 1392

بایزید بسطامی

امروز به پیشنهاد عمو هادی وپذیرش من وبابا (حالا بحث وبررسی شو فاکتور میگیرم)قرار شد نهار بریم قلعه نو خرقان ولی خوشبختانه خوشبختانه امسال زمستون که انقد هوا گرم وبهاری بود امروز کولاک شد ما هم یه سر تا مقبره شیخ ابوالحسن خرقانی و بایزید بسطامی رفتیم.البته از سردی هوا حتی جرات نکردیم دوربینا رو در بیاریم تا برسه به عکس گرفتن... خلاصه نهارو تو خونه در خدمت عموهادی وخاله زهرا بودیم تا ساعت4. مامان4با آیدا خوابیدو6بیدار شد...تا حالا شده بود شب بخوابم صبح پاشم ببینم برف اومده...ولی نشده بود4 بخوابم6پاشم ببینم برف اومده...اونم اولین برف امسال شاهرود...   ...
12 اسفند 1392

من و علی

امروز تصمیم گرفتم یکم با علی باشم. برای همینم آیدا و باباش که خوابیدن من و علی با هم رفتیم فیزیو تراپی. از همون ابتدا شروع کرد ب سئوال پرسیدن: 1.مامان اون که مثل فرمون کشتیه چیه؟ 2.اون که آویزونه 2تا ازون سفیدا داره چیه؟ 3.اون عکس گردن چرا اینجوریه؟(ستون فقرات و ماهیچه گردن) 4.مامان ای دستگاه چرا با اون پایینی فرق داره(دستگاه فیزیوتراپی)ودهها سوال دیگه.قربونش برم بلا شده... بعدش با هم رفتیم خیابون که من لباسی که دیروز گرفته بودم عوض کنیم.که خانوم...حالمو گرفت.چون یه ارزونترشو برداشتم بقیه پولمو نداد گفت بعدا بیا یه چیز دیگه ببر.خیلی نفهم بود.دیروز اینو نگفت. بعد رفتیم دباغپور که علی یکم پله برقی سوار شه (همونجایی که پارسال با...
9 بهمن 1392

آیدا وغذا

امروز 9بهمن ماهه فردا آیدا 6ماهش پر میشه و واکسن داره. چند روزه هوا عالیه.بهاری بهاری یاد پارسال همین موقع که ایدا خانوم اولین تکوناشو شروع کرده بود و ویارو تهوعم کمتر شده بود یاد نقشینه و بروبچه هاش و سیاه قلماش.... دیگه خریدای عیدو شروع کردم علی فقط شلوار لی ش مونده.ایدا هم تقریبا خریداش کامله فقط اکه پیدا کنم یه شلوار بیرونی راحت میخواد.بابا یه کت میخواد.منمیکم لباس تو خونه اگه به دلم پیدا کنم میخرم.بعدشم خرید آجیل وشیرینی.البته پارسال بقول محبوبه 28 اسفند رفتیم خراسان28فروردین برگشتیم همه شیرینی وآجیلم خودمون خوردیم... وای اسم خونه تکونی میاد تن و بدنم میلرزه با این فسقلیا.به عبد پیشنهاد دادم خونه رو عوض کنیم گفت نمیشه.گفتم اسباب ک...
9 بهمن 1392

حمام

قربونشون برم جیگرای مامان آیدا جون کم میخنده ولی وقتی میخنده انقد م÷ه هاش بلنده چشاش مثل خورشید میشه. بابایی ایدا و علی ر برد حموم کیف کردن... بقیه عکساشونو تو ادامه مطلب میزارم.         واسه این پاپوش خیلی وقت گذاشتم تا بافتمش.چه مامان خوبی... ...
28 دی 1392

شکموی مامانی...

دختر نازم الان تا غذا میبینه معرکه ب پا میکنه منو بابایی ب نوبت ویواشکی ایدا غذا ومیوه و... میخوریم. بعضی وقتام ک میبینم نمیشه مجبور میشم یه کوچولو به زبونش بزنم.وای ب وقتی که بفهمه غذا وسطه. علی آقام خیلی حساس شده دیشب میگفت چرا بابا فقط به من میگه برو بخواب به ایدا چیزی نمیگه؟ علی وآیدا جون شب چله...(اولین چله آیدا) ...
14 دی 1392

bache dari

bache dari enghad vaghtamo por karde k nmitunam biam web ashegshunam BOOOOOS بالاخره لبتابم درست شد...       ...
27 آذر 1392