علیعلی16 سالگیت مبارک

نی نی های ناز من وبابایی

من و علی

1392/11/9 19:57
نویسنده : فاطمه
703 بازدید
اشتراک گذاری

امروز تصمیم گرفتم یکم با علی باشم.

برای همینم آیدا و باباش که خوابیدن من و علی با هم رفتیم فیزیو تراپی.

از همون ابتدا شروع کرد ب سئوال پرسیدن:

1.مامان اون که مثل فرمون کشتیه چیه؟

2.اون که آویزونه 2تا ازون سفیدا داره چیه؟

3.اون عکس گردن چرا اینجوریه؟(ستون فقرات و ماهیچه گردن)

4.مامان ای دستگاه چرا با اون پایینی فرق داره(دستگاه فیزیوتراپی)ودهها سوال دیگه.قربونش برم بلا شده...

بعدش با هم رفتیم خیابون که من لباسی که دیروز گرفته بودم عوض کنیم.که خانوم...حالمو گرفت.چون یه ارزونترشو برداشتم بقیه پولمو نداد گفت بعدا بیا یه چیز دیگه ببر.خیلی نفهم بود.دیروز اینو نگفت.

بعد رفتیم دباغپور که علی یکم پله برقی سوار شه (همونجایی که پارسال با مادر جون رفتیم و علی پله رو خاموش کرد)

از اول باهاش تموم کردم که علی جان پسر گلم موجودیم کمه فقط یه چیز اونم در حد یه خوردنی واسه همین اذیتم نکرد.تموم مسیرو تا 4راه معلم موزاییکای سفیدومیپرید واز طوسیا راه میرفت.وقتیم پاش تو سفیدا میخورد میگفت 1جونم رفت از10تا جون(قربونش برم ماهه ماه)قلبقلب

تو دباغپور واسش یه پاپ کورن مخلوط گرفتم1پیراشکیم واسه خودم(با هم خوردیمشون)

یکم هم لباس واسه عید دیدیم.بعدم با تاکسی اومدیم راه اهن توراه خوابش میومد...

از راهن با ماشین خودمون اومدیم خونه...یکم غر غر کرد که لودر کنترلی میخوام و قهر کرد بعشم خوابش برد....

خیلی وقت بود باهم نرفته بودیم بیرون خوش گذشت پسر گلم میبوسمت عزیزم... ماچماچ

پاپ کورن

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله زری
7 اردیبهشت 93 18:08